همبستگي خواهي Solidarism
برداشتي از جامعه ي بين الملل كه به موجب آن، دولت هاي برخوردار از حاكميت به واسطه ي جست و جوي هدف هاي مشتركي كه همچون علت وجودي نهايي شان عمل مي كند با يكديگر همبسته اند و سياست جهان روندي جمعي از
نويسنده: مارتين گريفيتس
مترجم: عليرضا طيب
مترجم: عليرضا طيب
برداشتي از جامعه ي بين الملل كه به موجب آن، دولت هاي برخوردار از حاكميت به واسطه ي جست و جوي هدف هاي مشتركي كه همچون علت وجودي نهايي شان عمل مي كند با يكديگر همبسته اند و سياست جهان روندي جمعي از فعاليت هاي هماهنگ و هميارانه است كه به مقصدهاي مشتركي راه مي برد. همبستگي رابطه ي نزديكي با مفاهيم يگانه انگاري (حقوق) و يكتاپرستي (الهيات) دارد. مي توان همبستگي خواهي را نقطه ي مقابل كثرت گرايي دانست. جامعه ي بين الملل به همزيستي محدود نمي شود: چيزي بيش از چارچوبي براي منظم و نامتمدنانه ساختن مناسبات دولت هاست. بيانگر هدف هاي مشترك است و مي خواهد از طريق شيوه هاي جمعي پيگير آن ها باشد. تاريخ بين المللي پيشرونده است و نه صرفاً تكراري به معني وقوع مكرر جنگ. از جمله ي اين گونه هدف هاي مشترك امنيت دستجمعي، حقوق بشر، امنيت انساني، مردم سالاري، رونق جهاني، و حفاظت از محيط زيست جهاني است. روندهاي سياست جهان-مانند گسترش مردم سالاري و جهاني شدن-چنين هدف هاي را برآورده مي سازند. شايد مقصد نهايي، رهايي بشر از طريق مردم سالاري جهان گستر باشد. گاه از اين تحت عنوان فرجام تاريخ ياد مي شود. بنابراين هدف نهايي همبستگي خواهي بين المللي مي تواند به وجود آوردن جهاني مسالمت آميز و پررونق بر اساس تأمين عدالت براي مردم همه ي سرزمين ها باشد.
همبستگي خواهي برداشتي از جامعه ي بين الملل است كه به موجب آن منافع و علايق مشترك انسان هاي چهار گوشه ي جهان، اساسي تر از مرزهايي است كه آن ها را بين دولت هاي ملي جداگانه با منافع ملي مشخص و بالقوه متعارض تقسيم كرده است. دولت ها وجود دارند ولي آن ها كارگزار همبود بين المللي هستند نه عامل مردم خود. مردم تنها شهروند يك دولت نيستند بلكه شهروند جهان نيز هستند. همبستگي خواهي وجود انسجام، صميميت، و همكاري و هماهنگي را مسلم فرض مي كند. وحدت و يكپارچگي، شرايط مطلوب امور جهان است؛ اختلافات و چند دستگي نامطلوب و حتي شايد غيرطبيعي باشد. همبستگي خواهي در حفاظت از محيط زيست جهان، جامعه ي مدني جهاني، و اداره گري جهاني جلوه گر مي شود. همبستگي خواهي وجود نوعي همبود جهاني را مفروض مي انگارد و يك مرجع جهاني و حتي در برخي روايت ها نوعي حكومت جهاني را متصور مي داند.
الگوي اصلي همبستگي خواهي، انديشه ي همبود جهاني جهان ميهن (ـــ جهان ميهني) كانت است كه بسيار فراتر از مرزهاي دولت ها دامن مي گسترد و كل جمعيت انسان هاي روي زمين را بر اساس حق يا قانون در بر مي گيرد: همان كه كانت (1804-1724) تحت عنوان حق جهان ميهن از آن ياد مي كند. كانت بدين وسيله بر كليت و « به هم مرتبط بودن» جامعه ي بين الملل تأكيد مي كند. او از «همبستگي [جهاني] كنش متقابل» سخن مي گويد و تصور مي كند كه دولت هاي ملي براي تنظيم اين گونه تعاملات تجاري كه به روي همه باز است «با هم متحد مي شوند». همبستگي خواهي كانتي را مي توان تلاش هايي هم كه براي جاانداختن امنيت انساني به مثابه هدف روابط بين الملل و نيز براي توجيه مداخله ي بشردوستانه به عنوان شرط ضروري تضمين امنيت مردم دولت هاي بدرفتار با دولت هاي درمانده صورت مي گيرد مشاهده كرد. اين برداشت وجود دارد كه حكومت ها نه تنها موظف به پاسداري از شهروندان خويش اند بلكه بايد از مردم همه ي سرزمين ها قطع نظر از اين كه شهروند كدام دولت اند حمايت و حفاظت كنند. مردم همه ي جهان نيز همين تكليف را بر دوش دارند.
از منظر همبستگي خواهيِ جهان ميهني، جنگ مشكلي اساسي در برابر نوع بشر، و از ميان برداشتن جنگ براي هميشه و برقراري صلح ابدي عالي ترين هدف سياست جهان است. از اين ديدگاه ديگر جنگ حق ذاتي دولت هاي مستقل يا حتي يك نهاد جامعه دولت ها نيست بلكه حق جمعي كل جامعه ي بين الملل است. هدف غالب و موجه تهديد و كاربرد زور مسلحانه، برقراري امنيت دستجمعي بر مبنايي جهاني است. نيروهاي مسلح براي پشتيباني از «حق جهان رواي نوع بشر» و تأمين امنيت انساني كه مبناي امنيت دستجمعي و شالوده ي جامعه به شمار مي رود وجود دارند. كانت از تلاش براي برقراري صلح پايدار و جهان شمول به عنوان «هدف نهايي و كلي» امور جهان ياد مي كند. هر چيز ديگري در مرتبه ي دوم قرار دارد. صلح به نفع مردم است و نه فقط به نفع حكمرانان و حكومت ها. همين كه صلح نهايي به دست آمد مشكل اصلي روابط بين الملل برطرف شده است.
آن چه ارتباط نزديكي با همبستگي خواهيِ جهان ميهن دارد و در واقع از دل آن بيرون آمده است همبستگي سياسي نمايان در روند گسترش جهاني مردم سالاري است. كانت صلح ابدي را مبتني بر شالوده ي حكومت جمهوري خواه (دولت قانوني يا حكومت قانون) مي داند. امروزه ما چنين حكومتي را مردم سالاري مي خوانيم. مردمان مردم سالار (برخلاف حكام مستبد) عاشق صلح پنداشته مي شوند و در نتيجه مردم سالاري ها با يكديگر نمي جنگند. اين ستيزه جو نبودن مفروض مردم سالاري، همچون توجيهي براي تقبيح و در موارد ممكن است حذف ساير شكل هاي حكومت و برقراري جهان مردم سالاري به كار مي آيد. نه تنها انتظار است كه مردم سالاري، جهاني مسالمت آميز به وجود آورد بلكه يگانه شکل حكومت پنداشته مي شود كه كرامت انسان را به طور كامل حفظ مي كند و شالوده ي رهايي وي را مي ريزد. در اين جا همبستگي خواهي، نوعي تلاشي جمعي براي رسيدن به مقصد نهايي سياست جهان تصور مي شود: مرحله ي پاياني توسعه ي تاريخي: فرجام تاريخ.
برداشت ديگري از همبستگي خواهي را مي توان در مفهوم فايده گرايانه ي جهاني شدن مشاهده كرد. جهاني شدن نوعي فرايند اقتصادي جهاني است كه بر تقسيم جهاني كار پايه مي گيرد و موجب بالارفتن سطح زندگي در سراسر جهان مي شود: رونق جهاين. در اين جا هم چارچوب مرجع صرفاً رونق تك تك كشورها يا حتي رونق بين المللي مبتني بر قواعد متقابل دولت كاملة الوداد نيست بلكه پيشرفت اقتصادي كل جهان و كل همبود جهاني است. چنين رونقي مبتني بر رفاه و بهروزي همه ي انسان هاي چهارگوشه ي جهان است و ديگر تنها بر رفاه دولت هاي ملي پايه نمي گيرد. در اين معنا مي توان نه تنها از توليد ناخالص ملي بلكه حتي بيش تر از آن از توليد ناخالص جهاني سخن گفت؛ شاخص اقتصادي اساسي همين خواهد بود. اين شاخص تعيين كننده ي سرمايه گذاري و تخصيص منابع كمياب در سراسر جهان بدون عامل مداخله کننده ي توليد ناخالص ملي است. رفاه اقتصادي در نهايت، موضوعي جهاني و نه صرفاً ملي خواهد بود. توسعه ي اقتصادي ملي نه هدفي مستقل بلكه وسيله اي براي دستيابي به رونق جهاني، يعني بهروزي همه ي مردم جهان به منزله ي هدف نهايي، خواهد بود.
بخش اعظم بحث ما تا اين جا بيش تر درباره ي چشم اندازها و امكان ها بود تا امور بالفعل، درباره ي آينده بود تا «زمان حاضر» علت اين امر آن است كه همبستگي خواهي بين المللي با واقعيت هاي دولت ملي و منافع ملي روبه روست. همچنين با واقعيت هاي تقسيم مردم جهان به فرهنگ ها، تاريخ ها، زبان ها، مذهب ها، تمدن ها و ... مختلف روبه روست. و با دشواري هاي تأمين ارزش هاي عمومي بين المللي در وراي دولت ملي يا جامعه ي متكثر دولت ها روبه روست. مفهوم قرن بيستمي امنيت دستجمعي به منزله ي مفهومي همبستگي خواهانه با اين محدوديت ها مواجه بود. حكومت ها نشان دادند كه به مراتب بيش تر آماده ي تأمين امنيت براي مردم خود و متحدان خويش اند تا براي مردم جهان. آن ها تمايلي نداشتند كه نيروي مسلح خود را به صورت ابزار جمعي كل جامعه ي بين الملل درآورند. شهروندان هم به مراتب بيش تر مايل بودند كه با كشور خودشان و متحدان آن احساس نزديكي كنند، به آن ماليات بپردازند و براي آن بجنگند تا براي كل بشريت. اگر از آن ها خواسته مي شد كه براي بشريت بجنگند شايد نمي دانستند چه بايد بكنند. وانگهي، همواره تهديد «ديگران» مطرح بود. جنگ با تروريست ها اين برداشت و تمايل را چندان تغيير نداد. برقراري امنيت ملي و امنيت بين المللي، مسئوليت اساسي دولت هاي ملي و جامعه ي دولت هاست. احساس مسئوليت آن ها در زمينه ي امنيت انساني اگر هم در واقع وجود داشته باشد به مراتب بيش تر به تشخيص و صوابديد خودشان بستگي دارد و در بيش تر دولت هاي بدرفتار يا درمانده مردم هنوز خودشان بايد از خويش دفاع كنند.
تا حدود زيادي همين مطالب را مي توان درباره ي رونق و رفاه اقتصادي هم گفت: هنوز هم دولت ملي، واحد اصلي همبستگي خواهي است. تجارت آزاد و فعاليت هاي اقتصادي بين المللي مرتبط با آن تنها تا جايي پشتيباني و سرپا نگه داشته مي شود كه منافع دولت هاي ملي و شهروندان شان را برآورده سازند. اقتصاد جهاني به عنوان يك جمع، در مقايسه با اقتصاد ملي انديشه هاي مبهم و ناشناخته است. حتي اهميت احساسي و تأثير آن كم تر از اقتصاد ملي است. رفاه مردم گرداگرد جهان قطع نظر از تابعيت ملي شان در مقايسه با رفاه امريكاييان، ژاپني ها، آلماني ها و غيره عامل و ملاحظه اي تقريباً ناپيداست. واقعيت هاي سركشي چون اين ها موانعي جدي در راه بناي جامعه ي بين الملل و عملكرد آن بر مبناي اصول همبستگي خواهي است.
ـــ جامعه ي بين الملل؛ جهان ميهني؛ كثرت گرايي؛ مكتب انگليس
گريفيتس، مارتين؛ (1388)، دانشنامه روابط بين الملل و سياست جهان، ترجمه ي عليرضا طيب، تهران: نشر ني، چاپ دوم1390.
همبستگي خواهي برداشتي از جامعه ي بين الملل است كه به موجب آن منافع و علايق مشترك انسان هاي چهار گوشه ي جهان، اساسي تر از مرزهايي است كه آن ها را بين دولت هاي ملي جداگانه با منافع ملي مشخص و بالقوه متعارض تقسيم كرده است. دولت ها وجود دارند ولي آن ها كارگزار همبود بين المللي هستند نه عامل مردم خود. مردم تنها شهروند يك دولت نيستند بلكه شهروند جهان نيز هستند. همبستگي خواهي وجود انسجام، صميميت، و همكاري و هماهنگي را مسلم فرض مي كند. وحدت و يكپارچگي، شرايط مطلوب امور جهان است؛ اختلافات و چند دستگي نامطلوب و حتي شايد غيرطبيعي باشد. همبستگي خواهي در حفاظت از محيط زيست جهان، جامعه ي مدني جهاني، و اداره گري جهاني جلوه گر مي شود. همبستگي خواهي وجود نوعي همبود جهاني را مفروض مي انگارد و يك مرجع جهاني و حتي در برخي روايت ها نوعي حكومت جهاني را متصور مي داند.
الگوي اصلي همبستگي خواهي، انديشه ي همبود جهاني جهان ميهن (ـــ جهان ميهني) كانت است كه بسيار فراتر از مرزهاي دولت ها دامن مي گسترد و كل جمعيت انسان هاي روي زمين را بر اساس حق يا قانون در بر مي گيرد: همان كه كانت (1804-1724) تحت عنوان حق جهان ميهن از آن ياد مي كند. كانت بدين وسيله بر كليت و « به هم مرتبط بودن» جامعه ي بين الملل تأكيد مي كند. او از «همبستگي [جهاني] كنش متقابل» سخن مي گويد و تصور مي كند كه دولت هاي ملي براي تنظيم اين گونه تعاملات تجاري كه به روي همه باز است «با هم متحد مي شوند». همبستگي خواهي كانتي را مي توان تلاش هايي هم كه براي جاانداختن امنيت انساني به مثابه هدف روابط بين الملل و نيز براي توجيه مداخله ي بشردوستانه به عنوان شرط ضروري تضمين امنيت مردم دولت هاي بدرفتار با دولت هاي درمانده صورت مي گيرد مشاهده كرد. اين برداشت وجود دارد كه حكومت ها نه تنها موظف به پاسداري از شهروندان خويش اند بلكه بايد از مردم همه ي سرزمين ها قطع نظر از اين كه شهروند كدام دولت اند حمايت و حفاظت كنند. مردم همه ي جهان نيز همين تكليف را بر دوش دارند.
از منظر همبستگي خواهيِ جهان ميهني، جنگ مشكلي اساسي در برابر نوع بشر، و از ميان برداشتن جنگ براي هميشه و برقراري صلح ابدي عالي ترين هدف سياست جهان است. از اين ديدگاه ديگر جنگ حق ذاتي دولت هاي مستقل يا حتي يك نهاد جامعه دولت ها نيست بلكه حق جمعي كل جامعه ي بين الملل است. هدف غالب و موجه تهديد و كاربرد زور مسلحانه، برقراري امنيت دستجمعي بر مبنايي جهاني است. نيروهاي مسلح براي پشتيباني از «حق جهان رواي نوع بشر» و تأمين امنيت انساني كه مبناي امنيت دستجمعي و شالوده ي جامعه به شمار مي رود وجود دارند. كانت از تلاش براي برقراري صلح پايدار و جهان شمول به عنوان «هدف نهايي و كلي» امور جهان ياد مي كند. هر چيز ديگري در مرتبه ي دوم قرار دارد. صلح به نفع مردم است و نه فقط به نفع حكمرانان و حكومت ها. همين كه صلح نهايي به دست آمد مشكل اصلي روابط بين الملل برطرف شده است.
آن چه ارتباط نزديكي با همبستگي خواهيِ جهان ميهن دارد و در واقع از دل آن بيرون آمده است همبستگي سياسي نمايان در روند گسترش جهاني مردم سالاري است. كانت صلح ابدي را مبتني بر شالوده ي حكومت جمهوري خواه (دولت قانوني يا حكومت قانون) مي داند. امروزه ما چنين حكومتي را مردم سالاري مي خوانيم. مردمان مردم سالار (برخلاف حكام مستبد) عاشق صلح پنداشته مي شوند و در نتيجه مردم سالاري ها با يكديگر نمي جنگند. اين ستيزه جو نبودن مفروض مردم سالاري، همچون توجيهي براي تقبيح و در موارد ممكن است حذف ساير شكل هاي حكومت و برقراري جهان مردم سالاري به كار مي آيد. نه تنها انتظار است كه مردم سالاري، جهاني مسالمت آميز به وجود آورد بلكه يگانه شکل حكومت پنداشته مي شود كه كرامت انسان را به طور كامل حفظ مي كند و شالوده ي رهايي وي را مي ريزد. در اين جا همبستگي خواهي، نوعي تلاشي جمعي براي رسيدن به مقصد نهايي سياست جهان تصور مي شود: مرحله ي پاياني توسعه ي تاريخي: فرجام تاريخ.
برداشت ديگري از همبستگي خواهي را مي توان در مفهوم فايده گرايانه ي جهاني شدن مشاهده كرد. جهاني شدن نوعي فرايند اقتصادي جهاني است كه بر تقسيم جهاني كار پايه مي گيرد و موجب بالارفتن سطح زندگي در سراسر جهان مي شود: رونق جهاين. در اين جا هم چارچوب مرجع صرفاً رونق تك تك كشورها يا حتي رونق بين المللي مبتني بر قواعد متقابل دولت كاملة الوداد نيست بلكه پيشرفت اقتصادي كل جهان و كل همبود جهاني است. چنين رونقي مبتني بر رفاه و بهروزي همه ي انسان هاي چهارگوشه ي جهان است و ديگر تنها بر رفاه دولت هاي ملي پايه نمي گيرد. در اين معنا مي توان نه تنها از توليد ناخالص ملي بلكه حتي بيش تر از آن از توليد ناخالص جهاني سخن گفت؛ شاخص اقتصادي اساسي همين خواهد بود. اين شاخص تعيين كننده ي سرمايه گذاري و تخصيص منابع كمياب در سراسر جهان بدون عامل مداخله کننده ي توليد ناخالص ملي است. رفاه اقتصادي در نهايت، موضوعي جهاني و نه صرفاً ملي خواهد بود. توسعه ي اقتصادي ملي نه هدفي مستقل بلكه وسيله اي براي دستيابي به رونق جهاني، يعني بهروزي همه ي مردم جهان به منزله ي هدف نهايي، خواهد بود.
بخش اعظم بحث ما تا اين جا بيش تر درباره ي چشم اندازها و امكان ها بود تا امور بالفعل، درباره ي آينده بود تا «زمان حاضر» علت اين امر آن است كه همبستگي خواهي بين المللي با واقعيت هاي دولت ملي و منافع ملي روبه روست. همچنين با واقعيت هاي تقسيم مردم جهان به فرهنگ ها، تاريخ ها، زبان ها، مذهب ها، تمدن ها و ... مختلف روبه روست. و با دشواري هاي تأمين ارزش هاي عمومي بين المللي در وراي دولت ملي يا جامعه ي متكثر دولت ها روبه روست. مفهوم قرن بيستمي امنيت دستجمعي به منزله ي مفهومي همبستگي خواهانه با اين محدوديت ها مواجه بود. حكومت ها نشان دادند كه به مراتب بيش تر آماده ي تأمين امنيت براي مردم خود و متحدان خويش اند تا براي مردم جهان. آن ها تمايلي نداشتند كه نيروي مسلح خود را به صورت ابزار جمعي كل جامعه ي بين الملل درآورند. شهروندان هم به مراتب بيش تر مايل بودند كه با كشور خودشان و متحدان آن احساس نزديكي كنند، به آن ماليات بپردازند و براي آن بجنگند تا براي كل بشريت. اگر از آن ها خواسته مي شد كه براي بشريت بجنگند شايد نمي دانستند چه بايد بكنند. وانگهي، همواره تهديد «ديگران» مطرح بود. جنگ با تروريست ها اين برداشت و تمايل را چندان تغيير نداد. برقراري امنيت ملي و امنيت بين المللي، مسئوليت اساسي دولت هاي ملي و جامعه ي دولت هاست. احساس مسئوليت آن ها در زمينه ي امنيت انساني اگر هم در واقع وجود داشته باشد به مراتب بيش تر به تشخيص و صوابديد خودشان بستگي دارد و در بيش تر دولت هاي بدرفتار يا درمانده مردم هنوز خودشان بايد از خويش دفاع كنند.
تا حدود زيادي همين مطالب را مي توان درباره ي رونق و رفاه اقتصادي هم گفت: هنوز هم دولت ملي، واحد اصلي همبستگي خواهي است. تجارت آزاد و فعاليت هاي اقتصادي بين المللي مرتبط با آن تنها تا جايي پشتيباني و سرپا نگه داشته مي شود كه منافع دولت هاي ملي و شهروندان شان را برآورده سازند. اقتصاد جهاني به عنوان يك جمع، در مقايسه با اقتصاد ملي انديشه هاي مبهم و ناشناخته است. حتي اهميت احساسي و تأثير آن كم تر از اقتصاد ملي است. رفاه مردم گرداگرد جهان قطع نظر از تابعيت ملي شان در مقايسه با رفاه امريكاييان، ژاپني ها، آلماني ها و غيره عامل و ملاحظه اي تقريباً ناپيداست. واقعيت هاي سركشي چون اين ها موانعي جدي در راه بناي جامعه ي بين الملل و عملكرد آن بر مبناي اصول همبستگي خواهي است.
ـــ جامعه ي بين الملل؛ جهان ميهني؛ كثرت گرايي؛ مكتب انگليس
خواندني هاي پيشنهادي
-1991 Booth,K.Security and Emancipation,Review of International Studies 17(4),313-26.
-1995 Bull,H.The Anarchical Society:A Study of Order in World Politics,2nd end,Basingstoke:Palgrave.
-2001 Evans,G.and Sahnoun,M.The Responsibility to Protect:Report of the International Commission on Intervention and State Sovereignty,Ottawa:International Development Research Center.
-2000 Mayall,J.World Politics: Progress and Its Limits,Cambridge:Polity.
-1996 Wheeler,N.and Dunne,T.Hedley Bull's Pluralism of the Intellect and Solidarism of the Will,International Affairs 72(1),91-107
رابرت جكسون
گريفيتس، مارتين؛ (1388)، دانشنامه روابط بين الملل و سياست جهان، ترجمه ي عليرضا طيب، تهران: نشر ني، چاپ دوم1390.
/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}